سفرنامه قشم-PART 3

ماجون از روز چهارم سفر که قرار بود بریم درگهان حالت تهوع داشت ...صبحش با هم همگی رفتیم درگهان نیم ساعت بیشتر نگذشته بود که ماجون خیلی حالش بد شد و با مرسانا گلی ماشین گرفتن و برگشتن قشم ...شبش هم ماجون سرم وصل کرد ..فشارش بالا بود...خدا رو شکر بعد از سرم حالش بهتر شد..این تنها خاطره بد سفر شد

این عکسم ماجون از شما گرفته وقتی از درگهان برگشتین قرار بود شما مراقب ماجون باشی اما خوابیدی

نبینم حالت بد باشه مامان گلم...الهی همیشه سلامت باشی

ایشون آقا مهرداد...هر کاری تو هتل داشتیم باید به ایشون میگفتیم ..صبحانه هم ایشون اماده میکرد ..مرسانا علاقه خاصی بهش پیدا کرده بود و وقتی میگفتیم با مهرداد کار داریم گل از گلش میشکفت وزود تر از ما پیش اقا مهرداد بود به بهانه کار داشتن

یه تعداد آقا پسر که همگی مقیم قشم بودن با هم تو پاساژ بلند بلند حرف میزدن ومهرسام هم هاج و واج نگاهشون میکرد ...کی بشه پسرم تو اینقدر بزرگ بشی