مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

پست جامونده از 32-33 ماهگی

1393/3/18 17:38
967 بازدید
اشتراک گذاری

مرسانای مامان

این روزها کلی پست جامونده داشتم که وقت نکردم برات به ثبت برسونم ..الان دو روزه که از فرصت استفاده میکنم وقتی شما خواب هستی میام سر وقت وبلاگت

میخواستم عکس های جامونده از 33 ماهگیت رو بذارم که دیدم یه پست با کلی عکس فراموش کردم بذارم

یک ماه پیش مامان جون و.بابا هوشنگ اینا رو به صرف ناهار دعوت کردیم تا همگی دور هم باشیم ..

اینجا شما منتظر هستی تا مهمون های عزیزمون برسن

 بعد رفتی شال مامان رو سرت کردی وبرای خودت راه میرفتی ومیگشتی

 وقتی بابا هوشنگ اومدن عروسک بادی که خیلی دوسش داشتی همراهشون بود وبا دیدنش کلی خوشحال شدی ...بابا جون ممنونم ازتون   مرسی که همیشه به یاد مرسانا جون هستین

قربون اون اخمت خانومی

 موقع ناهار گفتی فقط میخوام مامان جون بهم غذا بده ..خدا رو شکر اون روز بعد از یک هفته که سرماخورده بودی و اشتهات کم شده بود خوب غذا خوردی...دست مامان جون درد نکنه من همش غصه میخوردم که مامان جون از ناهار نیفتن وغذاشون سرد نشه

 بعد از ناهار هم کتاب قصه هات رو بردی پیش بابا هوشنگ تا برات قصه بخونن...ظهر بعد از کلی بازیگوشی رضایت دادی بیای پیشم وبخوابی

 وقتی بیدار شدی تعجب کرده بودی که مهمون های عزیزمون هنوز پیشمون هستن

مامان جون میخواستن نماز بخونن که شما هم چادر کوچولوت رو بردی تا مامان جون رو همراهی کنی

 وقتی بابا هوشنگ این صحنه رو دیدن بهت جایزه دادن ...نمیذاشتی من عکس بگیرم میگفتی میخوام الله کنم

 شب قرار بود عمه جونینا به اتفاق خانوادشون تشریف بیارن شب نشینی ....اینجا هم منتظری...خدا رو شکر مشغول خوردن موز ...آخه یک هفته بود هیچی نخورده بودی

 دانیال جون وقتی اومد رفتین تو اتاق وسرگرم بازی

منم مشغول پذیرایی از مهمون ها بودم که وقتی اومدم بهتون سر بزنم با این صحنه مواجه شدم

دخترگلم
روزبه روز نعمت وجودت رو بیشتر درک می کنم
حس میکنم خداچه نعمتی رو بهم داده و ازاینکه آرزوی دختردار شدن داشتم به خودم می بالم
کوچولوی دوست داشتنی خنده هات قلبمو آروم میکنه
بغل کردنت روحمو
همیشه بخندعزیزکم
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

ملیحه
18 خرداد 93 20:45
نااااااااااازییییییی .توی اون عکسی که مرسانا گلی شال سرش کرده انگار یه دختر 20 ساله است.قربونش برم چه لبخند خانومانه ای روی لبشه
. مــامــان مــهســا♥
پاسخ
اره اتفاقا منم اون عکسش رو خیلی دوست دارم
سمیرا مامان اهورا
18 خرداد 93 23:46
آخ چه دختر خوشمزه ایه.عاشق الله کردنت شدم عروسک چقد حس خوبیه وقتی از خواب بیدار بشی و کسانی رو که دوستشون داری ببینی خیلی دوستت دارما مرسانا جون
رویا
20 خرداد 93 0:18
سلاااااااام.وای چه همه پست خسته نباشی مهسا جون....با کلی تاخیر تولدت مبارک....شدید درگیر امتحاناتمم...کلی روحیم باز شد با این همه عکس از آلوچه...از طرف من حسابی بچلونش
آناهيتامامانيه آرميتا
22 خرداد 93 3:46
عزيزم ماشالا بزرگ شدي مرساناگلي جون بااون شال سركردنتتوام مثل دوستت الله ميكني همراه بقيه , خداهميشه همراهتون باشه مهساجون كم پيدايي ، اميدوارم هميشه شادوسلامت باشيد
سمیرا مامان پرنیان
23 خرداد 93 22:49
ای جونمممممممممممم خیلی شال بهت میاد
آلاء
5 تیر 93 14:45
الهی الله یار و همراهش باشه