اولین عروسی که مرسانا گلی رفت آرایشگاه
عروسک مامان
پنجشنبه 15 خرداد عروسی دعوت بودیم ...تصمیم داشتیم با ماجون ببریمت آرایشگاه ...اول من رفتم آرایشگاه اون موقع شما خواب بودی ...ماجون زحمت کشید وخوابوندت ...بعد که من اومدم خونه ماجون رفت آرایشگاه ...من منتظر بودم شما بیدار بشی ..وقتی بیدار شدی رضایت نمیدادی بریم آرایشگاه فکر میکردی میخوام ببرمت تا موهات رو کوتاه کنم اینقدر باهات حرف زدم تا رضایت دادی ...قربونت برم که مثل یه خانم نشستی وموهات رو درست کرد خانم ارایشگر....تو آرایشگاه خاله ها کلی قربون صدقه ات میشدن ....
وقتی اومدیم خونه اول رفتی جلوی آینه وخودت رو نگاه میکردی ...
هزار ماشاالله
توی باغ هم اولش خیلی خانم بودی ...اونجا یکم هوا سرد بود ...بافتت رو تنت کردم اما بعضی اوقات درش میاوردی وقتی میدیدی بقیه بافت تنشون نیست
قربونت برم که دست میزدی
اینجا با تعجب داری به اتیش بازی نگاه میکنی
از وسط های مراسم بود که بهونه می آوردی ومیخواستی بغل ماجون باشی ...ماجون هم بردت جای ماشین عروس وکلی با ماجون ورومینا جون بدو بدو میکردی ومیخندیدی
اینجا گریه کردی از چشمهای نازت معلومه
قربون اون ژستت بشم
برای شام که رفتیم خودت رفتی وایستادی گفتی مامان عکس بگیر ازم ..
تو مسیر عروس کشون تو ماشین ماجون رفتی ...بعد از مراسم که رفتیم خونه عروس کلی اونجا رقصیدی ../
تکثیر تو در هر ثانیه از زندگی ام ...
یعنی ....
قشنگترین تکراری که هیچوقت تکراری نمیشوی ..
.: مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی تا این لحظه ، 2 سال و 9 ماه سن دارد