مرسانا گلی سه ساله شد..
کوچولوی 2800 گرمی من داره سه ساله میشه همون نینی که وقتی برای اولین باربه کمک بابا مجید و پرستار به سختی به بخش ای سی یو اومدم از پشت شیشه انکوباتور نگاهش کردم شدیدا با اولین نگاه عاشقش شدم نینی من راحت خوابیده بودو پرستار مژده داد که دیگه احتباجی به اکسیژن نداره ومن یه دل سیر نگاهش کردم و باهاش شروع به صحبت که اولین لبخندشو بهم هدیه داد چه حسی داشتم انگار دنیا رو بهم داده بودن انگار همه غصه هام تموم شد
چقدر نرم بود ؟و چقدر لطیف و ظریف بود این دختر من این الماس دل من خدایا من شاکرتم تا اخر عمر
حالا سه سال گذشته و دخمل من داره سه ساله میشه خدایا شکرت خودت حافظش باش
تولدت مبارک چراغ دل خونمون الهی 120 ساله بشی
تک ماه آسمون زندگیم...من به جز آبی نگاهت،آسمانی را نمیشناسم...روزی چندین بار خدارو به خاطر فرشته ای که به منو بابا مجید داده شکر میکنم...الان قلمم رابه دست گرفتم برای تو تک گلم دارم پیامی مینویسم...فقط میتونم بگم زبونم بند اومده از وصف احساسی که الان تو وجودم هست عزیز دلم...سخته مادری احساسی که نسبت به تک دخترش،تنها امید زندگیش، داره را بخواد روی کاغذ بیاره فقط یه جمله ای به ذهنم میرسه که فک کنم بیان کنه ذره ای از احساسمو:مرسانا گلم جهانم بی تو هیچ حقیقتی ندارد...الان درست سه سالی شده بر بالینت میشینم و به اون چشای قشنگ و معصومت چند ساعتی نگاه میکنم تا آرامش بگیرم...خیلی خوشحالم ولی خیلی زود گذشت...3 سال،36 ماه، 1,080 روز، 25,920 ساعت، 1,555,200 دقیقه و 93,312,000 ثانیست که از تولد فرشته زندگیم گذشته... سه سال گذشت و من وپدرت به برکت وجودت حس نکردیم گذر زمان را......خیلی دوست دارم...تولدت مبارک نازنینم...آرزو میکنم خداوند نیرو و انرژی ای هرساله به ما عطا کند تا بتونیم هر سال پرشورتر از سال قبل،میلاد خجسته ی یگانه فرشته اش که به ما هدیه داده را جشن بگیریم