94.2.14 ششمین سالگرد ازدواج
تو "آدم "من حوا
سیبی در کار باشد یا نه،
با تو،در آغوش تو،بهشت جاریست،
بوسه هایت طعم سیب میدهند کافیست...
88.2.14یادآور بهترین انتخاب زندگیم
عصرش وقتی از خواب بیدار شدی با هم رفتیم واسه شام که لازانیا بود خرید کردیم بعدش شما رو بردم دکتر آخه چند روزی بود سرفه میکردی و تب داشتی که دکتر آنتی بیوتیک داد...
وقتی اومدیم شروع کردم به غذا درست کردن ..
قبل از اینکه بابا مجید بیاد همه ی خونه رو شمع بارون کردم ..شما میگفتی مامان تولده کیه ..منم واست توضیح دادم که امشب سالگرد ازدواجمونه میخوام بابا مجید رو غافلگیر کنیم ..گفتم وقتی بابا مجید کلید انداخت ودر رو باز کرد همه چراغا رو خاموش میکنیم وشمع ها روشنه خوشگل میشه..شما هم میگی بابا مجید سالگرد ازدواجتون مبارک...
ساعت 10 شد ودیدیم صدای پای بابا مجید از راه پله ها میاد فوری چراغا رو خاموش کردم تا در رو باز کرد سوپرایز شد وشما پریدی تو بغلش گفتی بابا عیدت مبارک
بعدش یه جشنه کوچولوی سه نفره گرفتیم ...با اینکه تب داشتی وحال درستی نداشتی اماکلی شارژ بودی واسه عکس گرفتن
لبات رو غنچه میکردی ومیگفتی مامان این مدلی ازم عکس بگیر
قربون چشات برم که بیحال بودن