عزیزترینم 50 ماهه شد
دخترکم ... زود بزرگ نشو مادر،کودکیت را بی حساب میخواهم و در پناهش جوانیم را! زود بزرگ نشو دخترم ..قهقهه بزن،جیغ بکش،گریه کن ،لوس شو،بچگی کن ،ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام. آرام آرام پیش برو،آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم.هر چه جلوتر می روی همه چیز تندتر از تو قدم بر میدارد.حالا هنوز دنیا به پای تو نمیرسد از پاکی.الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز!همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش.یک قدم،دو قدم، ولی زود بزرگ نشو مادر آرام آرام پیش برو گلم.آنجا که عمر وزن میگیرد دنیا به قدری سبک میشود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت. آن سوی سن وسال خبری نیست.کودکی کن،از ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک میشویم،بزرگ...
عاشورا و تاسوعا 94
دخترم امسال محرم رو خیلی بیشتر حال وهواش رو حس میکردی ومدام سوال میپرسیدی در موردش و ما هم واست توضیح میدادیم ... کاردستی مهدت نزدیک خونمون بود اینجا با هم رفتیم وقتی دیدیشون میترسیدی ازشون ورضایت نمیدادی بری نزدیکشون یک شب هم داشتیم میرفتیم با بابا مجید خونه بابا هوشنگ سر راه که دیدی چایی میدن گفتی وایستیم چایی بخوریم ...یه چایی نبات امام حسین هم نوش جان کردی امسال تصمیم گرفتیم نذریه هر سالمون رو تو خونه درست کنیم با بابا مجید...از پنجشنبه تدارکاتش رو دادیم وصبح جمعه هم که شما خواب بودی مابقی کارها ...اینم دیگ عدس پلوی امسالمون ..ان شاال...
دوره جدید از زندگی..پیش دبستانی یک
دخترم امروز از جهان کودکی به دنیای شگفت و تازه وارد شدی پس... یادت باشد تحصیل علم بدون معرفت و مهربانی تو را شاید بالا ببرد اما برتر نخواهی بود بدان هر که بخواهی باشی و در هر منصبی فقط انسان بودنت میماند وبس بدان دفتر مشق تو کلمات است وبس اما دفتر زندگیت را دیگران برایت مینویسند با انچه در مرکب ذهنشان به جای میگذاری از خوبیهایت بدان هر که شوی مبار خودت خواهد بود اما هر چه شوی مبارک مردمت میشود ورودت به دنیای جدید علم ومعرفت مبارک عزیزم امسال مهد کودکت رو تغییر دادیم ...چون امسال پیش یک هستی ترجیح دادم مهدت رو تغییر بدم که از نظر سطح آموزشی ومکانش از قبلی بهتره خیلی...
روز جهانی کودک مبارک
دخترم شاد باش وبخند که لبخند کودکانه ات میتواند معجزه زندگی ام باشد بهشتم ،کودک شیرینم ،روزت مبارک ...
نویسنده :
. مــامــان مــهســا♥
18:20
عزیزترینم 49 ماهه شد.
خدایا تقدیر بهشت من را زیبا بنویس تا جز لبخند از او نبینم دردانه ام 49 ماهگیت مبارک .: مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی تا این لحظه ، 4 سال و 1 ماه سن دارد ...
عکس های جامانده از تابستان 94
یه روز تصمیم گرفتیم با مترو بریم خونه ماحون...ماشین رو پارک کردیم ورفتیم به سمت مترو وقتی نشستی خیلی با تعجب بقیه رو نگاه میکردی واولین باری بود که سوار مترو شده بودی یه روز هم رفتیم ناهار قرمه خوران شاندیز ..که شما در بین مسیر خوابت برد..این کریر بچگی های خودت بود که گیر داده بودی با خودت بیاریش بیرون عروسی دختر عموی بابا مجید ...
کلاس خلاقیت تابستان 94
حدود سه ماه پیش بود که مهد کودک کلاسهای خلاقیت که بازی با پیچ ومهره بود رو گذاشته بود ...منم شما رو ثبت نام کردم ...مربیتون خیلی راضی بود ازت ومیگفت آی کیوی مرسانا جون خیلی خوبه و استعداد زیادی داره ..قربونت برم که همیشه باعث افتخارمی...این عکس ها رو هم که مربیت ازت گرفته بود تو کلاس به یادگار واست اینجا می ذارم ...ان شاالله در تمام مراحل زندگیت موفق باشی عروسکم اولین گواهینامه آموزشی مرسانا گلی ...
آتلیه 4 سالگی و پشت صحنه اش
دختر نازم الان نزدیک به دوساله که واسه ی عکس گرفتن تو اتلیه دیگه اذیت نمیکنی وهمکاری لازم رو با ما انجام میدی ...قربوبت برم ایشاالله یه روز عکس های آتلیه عروسیت رو ببینم ... CD عکس ها رو نمیدونم کجا گذاشتم مجبور شدم از روی عکسا عکس بگیرم واسه وبلاگت و اما پشت صحنه اتلیه مثل همیشه ماجون مهربون همراهمون بود وبه شما ایده واسه ژستات میداد این آقا پسر که هفت سالش بود اسمش شهریار بود وپسر صاحب آتلیه ...رفته بود تو نخ شما ...به باباش گفت منم میخوام ازش عکس بگیرم ..منم واسم جالب بود واین صحنه رو شکار کردم ...قربونت اون ناز وعشوه ات بشه مادر ...