مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی تا این لحظه ، 2 سال و 6 ماه و 7 روز سن دارد
سلام به عزیزترین دخمل دنیا ...
امشب از فرصت استفاده کردم و میخوام از شیرین کاریهات بنویسم
قربونت برم که این روزها خیلی خیلی شیطون شدی ....عصر ها وقتی خوابی اتاقت رو که به هم ریختی مرتب میکنم اما شب که میخوام برم بخوابم روز از نو روزی از نو به قول معروف شتر با بارش گم میشه تو اتاقت ....
دیگه کامل حرف میزنی و بعضی موقع ها کلمه هایی میگی که من شوکه میشم و میخوام قورتت بدم
نمونه اش اینکه داشتم سریال کوزی گونی نگاه میکردم شما هم کنارم دراز کشیده بودی ...وقتی رفت تبلیغ گفتی مامان چقدر باحال شده ... ...وقتی کوزی رو میبینی میگی مامان این کوزی ....
رفته بودیم حمام قبل از اینکه بریم داخل آب گرم رو باز میذارم تا حمام هوا بگیره ...رفتی گفتی مامان داغ بعد که من آب رو سرد کردم گفتی چه باحال
بعضی موقع ها وسط بازی یا غذا خوردنت میگی مامان عاشگتم (عاشقتم) یا مامان خیلی دوست دارم ...
منم عاشقتم یکی یه دونه من
بعضی صبح ها که میخوام برم سر کار بیدار میشی وگریه میکنی ...میگی مامان پالالا دارم ...منم رو پام میذارمت تا بخوابی ...برای همین معمولا دیر میرسم سر کار
بعضی کلمات رو برعکس میگی ....مثلا مامان چراغ رو خاموش کن منظورت اینه که برات روشنش کنم یا میخوای بگی در بازه میگی مامان دربستس ...
شب ها قبل از خواب حتما باید مسکاس (مسواک )بزنی ...
وقتی میریم خونه مامان فری هنوز به کوچشون نرسیدیم شروع میکنی به خوندن شِشیدیم وشِشیدیم کاشکی نمیشِشیدیم تو راه بودیم خوش بودیم سوار لاک پشت بودیم ...
از بین غذا ماکارونی خیلی دوست داری همچین میان وعده نون وپنیر وسبزی حتما هم باید تربچه داشته باشه ...آب میوه هم جدیدا دوست داری ...
یکسره صندلی آشپزخونه میذاری زیر پات وظرف میشوری بعدشم که میای پایین خیس آب شدی ...
وقتی از مهد میای توی راه همه اتفاقات رو تعریف میکنی برام مثلا مامان آتوشا جیش کرد تو شلبارش ....
یا من کبریا رو چنگ زدم ...قربون اون حرف زدنت بشم من ....
وای وای یه حرف بدی یاد گرفتی ....تا چیزی میشه میگی کیثافت ....رفته بودیم هایپر دیدم تو سبد آب میوه گذاشتی گفتم مرسانا تو یخچال یه عالمه آب میوه داری جواب دادی کیثافت.و روت رو کردی اونور ...مامان فری هم با ما بود براش که تعریف کردم گفت بذار من بهش بگم ببینم چی میگه وقتی مامان بهت گفت مرسانا تو یخچال که آب میوه داری چرا برداشتی گفتی بابا مجید برداشته (در صورتی که خودت برداشته بودی)
یه شب خونه مامان فری بودیم میخواستیم شام بخوریم ...مامان فری چون میدونه شما علاقه خاصی به بفرمائید شام داری گفت مرسانا بدو برو بفرمایید شام داره یه دفعه گفتی اَکَلی میگی منظورت الکی بود که کلی خندیدیم ....
میخواستیم بریم خونمون حاضر نمیشدی بابایی اجمد گفت بابایی بیا کاپشنت رو بپوش گفتی آخه من باباییم مگه ...
هر لحظه وهر ثانیه خدا رو شاکرم که فرشته نازنینی مثل تو عزیزم رو دارم ....
عاشــــــــــــــــــــــق طاها هستی
خیلی با دانیال جون جور هستی وحسابی هوای هم رو دارین ...کلی با هم بازی میکنین
قربونت برم که داری میوه ظرف میکنی ...دخملم یه کدبانو نمونه اس
بعضی اوقات از فرصت استفاده میکنی ومیری دوربین رو برمیداری ..شروع میکنی به عکس گرفتن ...اینم دو تا از عکس هایی که گرفتی
عاشق اون پا رو پات انداخنتم