مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

عااااشقتونم

عزیزترینم, فرزندم من مادرت هستم… من با عشق, با اختیار, با آگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست می دارد هدایت می کند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در آغوشش میگیرد… من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد… من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی, که گاه از خود گذشتگی نامیده میشود… تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد… من نه بهشت می خواهم نه آسمان و نه زمین … بهشت من زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی ت...
24 خرداد 1400

یک زندگی کم است برای....

یک زندگی کم است برای آن‌که تمام شکل‌های دوستت دارم را  با تو در میان بگذارم می‌خواهم هر صبح که پنجره را باز می‌کنی آن درخت روبه‌رو من باشم فصل تازه من باشم آفتاب من باشم استکان چای من باشم و هر پرنده‌ای که نان از انگشتان تو می‌گیرد یک زندگی کم است برای شاعری که می‌خواهد در تمام جمله‌ها دوستت داشته باشد ...
5 مهر 1396