مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

پنجمین سالگرد یکی شدنمون

عزیز دل مامان  14 اردیبهشت پنجمین سالگرد ازدواج من وبابا مجید بود ...قرار بود بابا مجید بیاد دنبالمون وشام بریم بیرون ویه جشن کوچیک سه نفره بگیریم  اینجا آماده شدی ومنتظر بابا مجیدی قربونت برم که خیلی سرحال بودی  وکلی برای من دلبری کردی عاشقتم  وقتی بابا مجید اومد دسته گل به همراه کادو دستش بود ..کلی سوپرایز شدم ...قربونش برم که اینقدر مهربونه  هدیه ای که خیلی زیبا وبا احساس تزئین شده بود از طرف مامان جون بود ...مامان جون با بابا مجید تماس میگیرن ومیگن سر راه بیا دلمه درست کردم ببر ...خیلی ممنون از محبتشون که به همراه دلمه ها این هدیه رو...
15 ارديبهشت 1393

آش پشت پا مامان فری

ســــــــــــــــــــــلام   ما اومدیم .... اول از همه از  دوستان عزیزی که به یاد من بودن ،با پیامهاشون دلگرمم کردن وجا خالی مامان فری رو گفتن خیلی خیلی ممنونم دوم اینکه ما حسابی دلتنگ مامان فری اینا هستیم وجاشون خیــــــــــــــــــلی خالیه ...روز شماری میکنیم تا ٢٥ ام بیاد وبرگردن به سلامتی... مامان فری  وبابایی احمد یکشنبه ١٥ دی ماه عازم سفر شدن ....اول قرار بود ١٤ ام برن ...اما بابا از اون آژانس هواپیمایی زیاد راضی نبود و برای رفتن یک آژانس دیگه رو انتخاب کرد که ١٥ ام حرکتش بود... باخیر شدیم هواپیمایی که قرار بود اول باهاش برن موقع نشستن دچار نقص فنی شده بود وبیشتر مسافراش زخمی شده بودن ....
21 دی 1392

اولین شب یلدا مرسانا جون

  شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره        بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره شب شادی وشـــور و مهربانی است        زمـــــــان همدلی و همزبانی است در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد        محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد به هرجا محفلی گرم و صمیمی است      که مهمانی درآن رسمی قدیمی است به دور هم تمـــــــــــام اهــــــل فامیل         شده بر پا بســــاط میــــوه – آجیل ز خـــوردن خوردنِ این شـــــــــام چلّه&...
5 دی 1392

یلدا 92 _یک شب خاطره انگیز_

عزیز دلم شب یلدا رفتبم خونه مامان فری ....  همه چیز  زیبا وسنتی بود ممنونم ازش که مثل همیشه سنگ تمام گذاشته بود به عشق تو عزیزم...شب خیلی خوبی داشتیم در کنار هم  ...شما هم الان حدود 10 روزه که گوش دردی وسرماخوردی...اما خدا رو شکر اون شب خیلی همکاری کردی  اصلا اذیتمون نکردی...قربونت برم ...عاشق لباست بودی ومیگفتی عروس شدم ...این لباس سوغاتی مامان فری از تهران ...دست گلش درد نکنه...میبوسمت مامان عزیزم ...عزیز دلم خیلی باید قدردان زحمت های بهترین مامانی دنیا باشی ها..    ...
3 دی 1392