پنجمین سالگرد یکی شدنمون
عزیز دل مامان
14 اردیبهشت پنجمین سالگرد ازدواج من وبابا مجید بود ...قرار بود بابا مجید بیاد دنبالمون وشام بریم بیرون ویه جشن کوچیک سه نفره بگیریم
اینجا آماده شدی ومنتظر بابا مجیدی
قربونت برم که خیلی سرحال بودی وکلی برای من دلبری کردی
عاشقتم
وقتی بابا مجید اومد دسته گل به همراه کادو دستش بود ..کلی سوپرایز شدم ...قربونش برم که اینقدر مهربونه
هدیه ای که خیلی زیبا وبا احساس تزئین شده بود از طرف مامان جون بود ...مامان جون با بابا مجید تماس میگیرن ومیگن سر راه بیا دلمه درست کردم ببر ...خیلی ممنون از محبتشون که به همراه دلمه ها این هدیه رو هم دادن یه بابا مجید که برسونه به دست من ...مامان جون از راه دور مییوسمتون ممنونم که به یاد من بودین
مامان عزیزم هم مثل همیشه ما رو با هدیه های خوشگلش شرمنده میکنه ...
مامان خوشگلم ممنونم ازت ...
میبوسمت
جدیدا دوست داری بری عقب بشینی و میگی میخوام جلو بشینم منظورت همون عقبه
خوشحالی ومیگی هورااااااااااااا پیتزا
هر موقع از جلو مهد کودک رد میشیم جیغ میزنی وبا مهد بای بای میکنی
داری به مهد اشاره میکنی
اخ که من قربون اون ژستات بشم
منتظر پیتزا آخه خیلی پیتزا دوست داری
بعد از شام رفتیم پارک
اول میخواستی از این سرسره که خیلی بلند بود بیای پایین اما گفتی نه میفتم ..پشیمون شدی
دوست پیدا کردی ...جالیه نسبت به اون احساس بزرگی میکردی ...مواطبش بودی وقتی از سرسره میومد پایین..
ازش اسمش رو پرسیدی اما اون کوچولو نمیتونست حرف بزنه میگفتی مامان چرا حرف نمیزنه
داشتی بازی میکردی که مامان اون کوچولو داشت به پسرش میگفت آرتین نی نی رو ببین که داد زدی با عصبانیت من نی نی نیستم من مرسانام ..مامانه دهنش باز مونده بود از حاضر جوابیت
مجیدم
تـو ایـنمدت کلـی خاطِـره هـای ِ خــوب داشتیــم کـہ حَتــی از فِکــر کـردَن بهـش لِـذت میبـَـرَم عِشقــــــم
شـایَد گــاهے بَد اَخلاقـی کردَم ...
شــایَد گــاهے نـاراحَتِت کردَم ...
امـّـا می خـوام اینــو بـِـدونـی اگــر تمــام ِ راه هــای دنیــــــــــــــــ ا رُ اشتبــاه رفتــہ باشَ ــم … .
آغــوشِت تنـــــها جایــی ِ کــہ دُرُست اومـَــدم نفسَـــم
تــا آخـــر ِ دنیـــــا بـــاهـاتــَـم
پ.ن:از دوستای گلم مریم جون ،مانا جون و خاله جون که با ارسال پیام تبریکشون کلی خوشحالم کردم یک دنیا ممنونم
ا