مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

♥♥

1392/3/7 22:37
695 بازدید
اشتراک گذاری

 

این روزها چقدر راحت و آرام تر خوابــــــت می برد گل ناز من .
چند دقیقه ای شیــــــره جانم  را می خوری و بعد چشمانت آرام بسته می شوند !

یک رویای عمیق و شیرین در راه ست ...

و من مسرور از این آرامـــــــش تو ، این به خواب رفتن معصومانه ات .
و نگران و دل غمگین برای خوابِ آن روزهایِ در پیش رویی که این شیره ی جان را ، نداری .
فکر کردنش را صبر ایــــــــوب لازم ست ، چه رســــد به موعد آمدنش ، به انجام دادنش .
کاش تحملــــــــش را داشته باشم ، داشته باشی .
کاش بتوانم ، بتوانی .

نمی دانم .
اصلا شاید بمـــــیرم از غم آن روزها ، از درد فراقش ، از زخم خواستن های تو و اشک و آه امتناع کردن های خودم .
آن روزها را دوست ندارم .
چکـــــار کنم امـــــــــید دل و قلبـــم ؟

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

mana
7 خرداد 92 22:47
vay che mozhe haye nizi dari azizam.hiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiis dokhmalimon khabe
فرشته
7 خرداد 92 23:04
عزیزم خوب بخواب. واقعا سخته منم همیشه از اینکه دخترمو از شیر بگیرم هراس دارم احساس میکنم یه جورایی ازم کنده میشه


آره واقعا سخته
سمیرا
7 خرداد 92 23:45
آی گفتی مهسا جون
واقعا کار سختیه انشالله شما ومرسانا جونی راحت این مرحله سخت رو هم میگذرونید


امیدوارم سمیرا جون
آرزو
8 خرداد 92 0:50
سلام عزیزم..

لالالالا میگم آروم بگیری..
بزرگ شی زیر بازومو بگیری..

وای خدایی من..خیلی سخته ..حتی تصورشم هم سخته..اما..
انشالله ..و با امید به خدا این روز های سخت هم با موفقیت سپری میکنید..



ممنونم آرزو عزیز
mana
8 خرداد 92 1:15
mahsa jon narahat nabash dg az khoda mikhaym ke rahat pish bere va ham u ham dokhmali azyat nashe


نیلوفر
8 خرداد 92 1:40



























محبوبه
8 خرداد 92 1:54
الهی انشاا... راحت این مرحله رو پشت سر بذارین


ان شاالله
ایلیا و خاله ریحانه
8 خرداد 92 2:37
وای خیلی سخته ایلیا خیلی اذیت شد تا تونست فراموش کنه
حالا کی قرار اینکارو بکنید
شبت پرستاره مرسانا گلی


دیگه باید شروع کنم عزیزم

چیزی تا 2 سالگی عسلکم نمونده
mamanebaran
8 خرداد 92 9:44
الهی قربونت برم که انقدر ناز و شیرین

خوابیدی , مهسای نازنینم نگران لحظه

های سخت نباش چون این لحظه ها

ناب ترین لحظه های مادریه مطمئن

باش اگر سخت هم بگذره اما خاطره

ای میشه برای روزهای زیبای مادر

بودنت امیدوارم به خوبی برات بگذره




مامان حسنا
8 خرداد 92 13:59
عزیــــــــــــــــــــزم چ ناز خوابیده...
مهسا جون بعئ ک از شیر بگیریش چطور میخوابه فک کنم خیلی بیتابه کنه


آره حســــــــــنا جون
رویا
8 خرداد 92 14:21
اخرش من عبور کردم از در اومدم تووووووووووو......سلام.فوق العاده بود این عکسای آلوچه ای همیشه ب سفر و خوشی باشه ایشالله....متن در واژه هات عالی بود ابجی جونی،ب سلامتی از شیر گرفته بشه الوچه خانومی نگران نباش مهسا جون این نیز بگذرد...............


مرســـــــــــی رویــــــــا جون
مامان رومینا
8 خرداد 92 16:59
آره مهساجون واقعا منم از الان تو فکرشم.خیلی اذیت میشن.اگه روشی داری بگو منم انجام بدم


فعلا فکرشم تنم رو میلرزونه عزیــــــــزم
زهرا
8 خرداد 92 17:29
غصه نخورعزيزم خداخودش صبرشوميده گلم ماهم دعاميكنيم


ممنونم زهرا نازنــــــین
فرناز/ مامان ریحانه
8 خرداد 92 18:36
از شیر گرفتن خیلی سخته ولی خدا کمک می کنه و صبرش رو هم میده


ان شاالله
آلاء
8 خرداد 92 20:49
الهیییییییییییییییییییییی

اینکه آدم دلش بخواد به بچه شیر بده ولی به نفع بچه باشه که این کارو نکنی
من که نگذروندم این روزا رو ولی حدس میزنم کار خیلی سختی باشه

خدا بهتون صبر بده


آلا جان ان شاالله به زودی مزه شیر دادن به نی نی رو می چشی واز لحظه به لحظه اش لذت میبری
آلاء
9 خرداد 92 2:43
مرسی عزیزم با دعای قشنگت
حرم میری فراموشم نکن

امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید


زهرا
9 خرداد 92 8:59
مهساجون اومدي گرگان هيچي نگفتيدكه دعوتتون كنم خونه يالاقل يكجاي قراربزاريم همديگروببينيم عزيزم


جــــــــــــــــــانم مهربـــــــــــونم ....به بزرگی خودت ببخش ان شاالله اومدین مشهد در خدمتیم ....
صفیه
9 خرداد 92 11:19
سلام مهسا جون
نگران نباش عزیزم توکل کن به خدا
من از ته قلبم دعا میکنم که مرسانا جوووون اذیت نشه


فـــــــــــــــدای تو دوست خوبــــــــــــــــــم
انسیه
10 خرداد 92 1:33
منم توفکرشم میخوام به روش تدریجی پیش برم ضربه نخوره


نگین
10 خرداد 92 11:45
سلام مهسا جون ممنونم بابت رمز الهیییی قربونش برم چه ناز خوابیده من هنوز مامان نشدم ولی فکر میکنم باید کار سختی باشه ایشالا به خوبی از پسش بر میای عزیزم


خواهش میکنم عزیزم ان شاالله به زودی خبر مامان شدنت رو بدی
سمیرا مامان پرنیان
10 خرداد 92 18:17
چه پاک و معصوم خوابیده خدا براتون نگهش داره


مرسی خانومم
مامان دیانا
10 خرداد 92 18:17
عزیزم... دیگه وقتشه از شیر بگیریش . زیادم بخوره واسه خودشم خوب نیست ... آخی ... چه مامان مهلبونی


مامان شراره
11 خرداد 92 1:34
سلام مهسا جون.خانومی منم رمز میخوام لطفا.قبلی روداشتم ولیاین جدیده که یه هفته ای میشه عوض کردی رو ندارم.


فرستادم عزیزم
♥مامی ملودی جون ♥
12 خرداد 92 15:19
بجه های توی خواب مثل فرشته ها میمونن واقعا


mamane hilda
14 خرداد 92 0:42
salaaam vaghe ,an sakhte midunam mahsa jan har moghe ye veblogi miram va az deltangihaye mamanaye mehrabun vase az shir gereftan fereshtehaye masumeshun mikhunam nmitunam nazari nadade biam birun ,manam vase az shir gerefane dokhmali ba moshaversh sohbat kardam khoshhal misham age betunam komaki karde basham ta ham shoma va ham dokhlaie golet kamtar aziat beshin,man ke harbar ke hilda vase shir zogh mikone tehe delam az ruzi ke gharae dige nakhore milarze


مرسی از حضور و راهنماییت عزیزم

خدا کوچولوت رو برات حفظ کنه
مامان کمیل و کیان
20 خرداد 92 12:00
نازی..چقد بامزه خوابیده