عکس جامانده از 26-27 ماهگی
به بابایی کمک میکنی و آب هویج میگیری
با دیدن این همه شکلات تعجب کرده بودی ...
شکلات برداشته بودی وگذاشتی تو جیبت
بعدش من باهات صحبت کردم که کار بدی باید بگی بابا مجید بخره ...همون مدلی رو که دوست داشتی بابا مجید برات خرید
میخواستیم با مامان فری اینا بریم طرقبه قرار بود بیان دنبالمون منتظری تا بیان ...
قربون اون اخمت عروسک
الهی همیشه بخندی نفس من
طبیعت پاییزی طرقبه خیلی قشنگه ...کلی با برگ های پاییزی بازی کردی ...
برات سوپ اورده بودم ...مامان فری یا به قول خودت ماجون داره زحمت غذا دادنت رو میکشه ...
موقعی که منتظر بودیم غذا رو بیارن شما با ماجون رفته بودی دستشویی ..ما هم از فرصت استفاده کردیم وادامسی هایی که همراه با قاشق وچنگال میذارن داخل نایلون برداشتیم چون عاشق ادامسی اما متاسفانه قورتشون میدی ...وقتی اومدی فوری رفتی سر وقت قاشق وچنگال ها گفتی آناس میخوایم ...ما همه اینجوری بودیم رفته بودی عمو ها رو صدا میزدی ومیفگتی اناس میخوام اون بنده خداها هم متوجه نمیشدن چی میخوای ...
یک شب ساعت 11 من وبابا مجید گرم حرف زدن بودیم ومن هم لب تاب رو پام بود ...که دیدم سرت رو گذاشتی رو پام ...فکر کردم میخوای تی وی نگاه کنی اما بعد از 10 دقیقه دیدیم صدات در نمیاد که با این صحنه روبرو شدیم وبابا مجید از فرصت استفاده کرد وعکس گرفت آخه خیلی کم پیش میاد خودت بخوابی
دوست دارم گل همیشه بهارم