عکس های جامانده از 27-28 ماهگی مرسانا گلی
در این ماهی که گذشت سرماخوردگی طولانی داشتی ،به مدت ١٠ روز انتی بیوتیک مصرف کردی ..الهی که هرگز مریضیت رو نبینم دخترم ...یک روز صبح که بیدار شدم شربتت رو بدم با این منظره زیبا مواجه شدم ..حیفم اومد عکس نگیرم ازش...
خونه مامان جون بودیم که شما لباست رو پوشیدی وکلی باهاش رقصیدی
شب یلدا خونه مامانی خودم ..
خیلی این دمپایی های رومینا جون رو دوست داری از اولی که رفتیم تا اخر پات بود...
اااای وای من !!!!
پیتزا خوشمزه دستپخت مامانی ...
مرسانا گلی در کنار بابایی مامان مهسا...الهی همیشه تندرست باشن وما هر سال شب یلدا در کنارشون باشیم
هفته پیش مامان فری وبابایی احمد ناهار اومدن خونمون ...شبش هم رفتیم طرقبه ...بابایی احمد برای شما تخم مرغ شانسی خرید ...این اولین باری بود که میدیدی وتعجب کرده بودی که این چیه ...
او ن شب از هممون عکس میگرفتی تا رسید به بابایی ...وقتی گرفتی یهو داد زدی کلاه کلاه ...ما هم تعجب کردیم کلاه چیه بابا که کلاه سرش نیست تا اینکه عکس رودیدیم وکلــــــــــــــــــــــــــی خندیدیم
عاشقتم دختر مامان
هرسال مامان جوونینا به مناسبت شهادت امام رضا نذری درست میکردن اما امسال قرار بر این شد آذوقه بدن
(برنج- عدس-گوشت-مرغ-روغن مایع-چایی خشک-پنیر).
ان شاالله خدا قبول کنه
شما گل دختر مشغول بسته بندی برنج
وبسته بندی عدس
این هم بسته های نذری
اقای دکتر (همسر عمه جون) مشغول ویزیت نوشتن بودن یک دفعه ای دیدم رفتی به اقای دکتر میگی ....دکتر دلم درد میکنه ....آقای دکتر هم تعجب کرده بودن از این حرف زدنت عسلم ...شروع کردن به ویزیت کردنت ..شما هم خیلی اروم بودی ...
آخر شب بود که میخواستیم بریم خونمون ...دیدم رفتی با دانیال جون زیر میز نشستین ...قربون او مدل نشستنت برم که تا دیدم دلم ضعف رفت
دوست دارم تا همیشه