مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

حال وهوای روزهای مرسانا یک سال ونه ماهه

1392/3/28 8:14
1,912 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز مامان این روزها خیلی شیرین  وبا نمک تر شدی مخصوصا با اون صحبت کردنت که دوست دارم درسته قورتت بدم عزیــــــــــــــــــــــز مامان

                     сердечко     متن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدمتن زیبا ساز محشر- عاشقانه ترین و زیباترین متن ها را به وبلاگ و یا ایمیل های خود اضافه کنیدсердечко

- دیگه جمله های ٣ ،٤ کلمه ای میگی

مثل مامان اب می خوام بخولم

 بده به من

مجید ب ِ پارت(مجید بریم پارک)

- وقتی ما میریم دستشوئی میگی  دستشو دالم پوشکت رو که باز میکنم میترسی ودستشوئی نمیکنی

 

- تا ٦ بلدی بشماریFree Emoticon

 -کار تهای بن بن بن رو کامل یاد گرفتی

-شعر های تاب تاب عباسی وتولد رو  یک کم بلدی ....

- غذا خوردنت خدا رو شکر با کمک مولتی ویتامین بهتره

- تنقلات، بستنی ،اب میوه،سیب زمینی سرخ کرده وبعضی چیزهایی که برات  ضرر داره مثل پیتزا ،همبرگر،نوشابه خیلی دوست داری

-شیر یا به قول خودت ج.ی ج.ی رو همچنان میخوری ... اگر خونه باشم که همش میگی جی جی اما وقتی هایی که مهمونی میریم یادت میره به محض اینکه سوار ماشین میشیم یادت میاد وشیر میخوری ومیخوابی

 

- اما از دست خرابکاریهات وقت هایی که من مشغول کارهای خونه ام حسابی از فرصت استفاده میکنی

کاغذ دیواری های خونه رو   کندی

با مداد شمعی دیوار ها وکمد ها رو خط خطی کردی

بابا مجید خمیر بازی خرید برات  بازی میکنی بعضی اوقات هم به مبلها میمالی

 مداد شمعی با دندان هات تکه تیکه میکنی که وقتی من دیدم کلی عصبانی شدم

برای همین موقتا هم مداد شمعی هم خمیر بازی رو قایم کردم

از ارتفاع وبلندی خوشت میاد ...چند روزپپش خدا رحم کرد از نرده های بالکن خونه مامان فری بالا رفته بودی وقتی صحنه اش یادم میاد تنم میلرزه

 

بعضی اوقات که خیلی عصبانی میشم ودعوات میکنم من رو میزنی منم شروع به گریه میکنم(الکی) بعدش من رو بوس میکنی ومیگی مامان  مِشی مِشی (مرسی)اون موقع میچلونمت

 

- شب ها در هفته 3 شب میریم پارک به قول خودت پارت ...فقط وفقط هم سوار سرسره میشی خودت میری بالا ونمیذاری کمکت کنیم

- شب ها اگر خیلی خسته باشی ساعت 12 میخوابی اما در غیر این صورت با ما ساعت 1:30 ،2 میخوابی به بابا مجید هم میگی پاشو پاشو  منظورت اینه که بابا هم بیاد بخوابه

    -عاشــــــــــــــــــــــــق بابا احمدی

وقت هایی که میخوای از بابایی جدا بشی کلی گریه میکنی اما دست بابایی هم درد نکنه خیلی هوات رو داره وکافیه لب تر کنی هر چی بخوای برات مهیا میکنه....

- جدیدا بچه ها رو میزنی نمی دونم ار کی یاد گرفتی ...وقتی چیزی از من میخوای که نباید بهت بدم شروع میکنی به زدن خودت وبا دستهات میزنی تو سرت

-  تو حمام میذاری بشورمت وکمتر گریه میکنی

- ساعت ها با عروسکات مشغول بازی میشی وبهشون شیر میدی ومیخوابونیشون....

 

- وقتی می خوایم بریم خونه بابا جون همش میگی بِیم عمه نانا...اونجا که عاشق حیاطشونی

-وقتی مداد  یا دفتر میبینی میگی  چِش چِش یعنی نقاشی می خوای بکشی...

-وقتی میگم مرسانا پوشک بیار عوضت کنم فوری میاری و می خوابی تا عوضت کنم

یا میگم لالا داری تشک و پتو بالشت رو  دونه دونه با زحمت میاری  و رو پاهام میذارمت

- میونت با مهد هم عالیه ...با علاقه میری وقتی هم میخوایم خداحافظی کنیم بوس برای مربیت میفرستی  ومیگی بابای

اسم مربی نرگس جونه اما شما بهش میگی مامان

 

وقتی میخوایم بریم بیرون حتما باید رژ بزنی

کاری که خیلی ناراحتم میکنه وانجامش میدی اینه که  انگشت همش تو مماغته

 

٣ تا پروژه مهم دارم که کلی واسه هر کدوم نگرانم

١- از شیر گرفتن   ٢-پوشک گیری  ٣-جدا خوابیدن

 

نمیدونم از کِی شروع کنم ؟؟....دوستان اگر کسی موفق بوده تو این مراحل به منم بگه...

 

پ.ن:این قالب  جدیدت رو خیلی دوست دارم دخترم .حالت چشم هاش شبیه چشم های خودته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

سمیرا مامان اهورا
26 خرداد 92 23:29
واای قربونت بشم هرکدوم از کارهاتو که میخوندم کلی دلم ضعف میرفت واست و کلی قربون صدقت میرفتم

خوشگل شیرین زبونم یه روزی از نزدیک بغلت میکنم و میچلونمت عزیزززززززززززززززززززز دلم

ایشاا...






سممیرای دوست داشتنی مرسی از این همه ابراز لطفت ومحبتت



ان شاالله به زودی از نزدیک شما دو تا گل رو ببینم


ایلیا و خاله ریـحانه
27 خرداد 92 0:10
ای جـان دلـم
مرسانای بلا حتما باید رژ بزنه بعد بره بیرون کلی خندیدم ُ قربونش رفـتم

این دست کردن تو مماغ انگار به سن ُ سالشون ربط چون ایلیا همسن مرسانا بود زیاد این کارُ میکرد

مهسا جون مواظبش باش دیگه از این کارای خطرناک نکنه براش صدقه دادین



آره خدا خیلی رحم کرد بهمون
mana
27 خرداد 92 0:12
vaaaaaaaaaaay khale angoshteto to binit nakon ghorbonet beram.koli khandidam mahsajon...mersana khale in mamane mehrabono nazania az dastet narahat mishamaaaaaa


قربونش بشم با اون دست های کوچولوش میزنه اما بعد با گفتن مشی وبوس کردن از دلم در میاره
مامان رومینا
27 خرداد 92 0:33
عزززززیزم میخوام با این کاراش بخورمش آی آی رومینا هم چند روزه این کار آخری رو انجام میده



آرزو
27 خرداد 92 1:07
سلام مهسا جون..
خدا فرشته نازنینتون را براتون حفظ کنه..
فدای شیرین زبونیش..ای جـــــــــانم..
عزیزم اگه امکان داره پست قبلی را هم یه چکی کنید..





ارزو جون برات ایمیل کردم چک کن
مامان آوينا
27 خرداد 92 8:44
واي مهسا جون اين جيگر رو از طف من يه بوس آبدار بكن
چقدر كاراشون كپي همه نخ سوزن دست تو دما كردن موقع عصبانيت در سر زدن مداد شمعي خوردن آها آوينا يه كار بد ديگه هم ميكنه روي پيچ مبل وميز و.....از اين دايره ها كه روشون ميچسبونن همه رو كنده خلاصه يه وضي
راستي تو پروژه پوشك شكست مفتضحانه اي خوردم كل تعطيلات رو درباره جيش حرف زدم وهمش تو دستشويي بوديم ولي خانوم خانوما اصلا تو باغ نبود
راستي خيلي خوشحال ميشم اگه يه بار اومديم كرج يا تهران همديگه رو ببينيم



قربون این دو تا خوشگل بشم

وای منم میترسم از پروژه جیش

خدا به خیر بگذرونه

عزیزم ما هم هر وقت اومدین مشهد در خدمتیم
فرزانه
27 خرداد 92 9:31
تقدیم مرسانای عزیزم ممنون بابت رمز ...
محمد
27 خرداد 92 10:02
شادباشید وسلامت آفرین بر مرسانا خانم گل
فرشته
27 خرداد 92 10:15
اخیییی عزیزمیییی تو اگه الان پیش من بودی اینقد گازت میگرفتم تا تخلیه بشم اون موقع مامانت وای من نبودم. مهسا جون از طرف من یه دونه همچین بوسش کن که لپش قرمز شه


من هر روز این کار رو میکنم البته دور از چشم بابا مجید
الهه ناز....
27 خرداد 92 11:35
سلام مهسا خانم راستش خواهر من جوجشو 2 ساله از شیر گرفت لاک تلخ مالید هر چند خواهر زاده من اولش خورد ولی کم کم دیگه نخورد.از1 سالگی کم کم جدا خوابید ولی پنپرز تقریبا 2.30 ساله بود.خواهر زادم ببخشید میترسید جیش کنه.هر کار میکردیم میترسید تا دکترش گفت بهش جایزه بدین.حتی 1 شکلات چیزایی که دوست داره جایزه بدین که این خیلی به ما کمک کرد.
راستش تمام کارای که گفتین عروسکتون انجام میده منو یاد جوجه خودمون میندازه.اونم 1 مدت واسه اینکه حرفشو ثابت کنه جیغ میزد.خودشو میزد.دکترش گفت این بین همه بچه ها عادیه.
ببخشید طولانی شد.


مرسی الهه جون که وقت گذاشتی و برام کامنت نوشتی .....
الهه ناز....
27 خرداد 92 11:39
بچه دختر عمه منم تا ارایش نکنه از خونه بیرون نمیاد.چند روز پیش به مامانش میگفت عجله نکن بذار خط چشممو بکشم بعد.کلا دخترا اینجورین.


عزیزم رمز رو خصوصی برات فرستادم
mAhyA
27 خرداد 92 12:25
هههههههههه ای خداااااااا...
کلی خندیدم یکی اینکه دست تو بینیش می کنه یکی هم زدن بچه ها
خیلی باحال بود/
داش مشتیه بچمون!!

سینا خواهرزاده منم(تقریبا همسن مرساناست ؛ 16 تیر ایشالله 2 ساله میشه) یه مدت بچه ها رو میزد من خیلی خندم میگرفت و کلی جلوی خودمو میگرفتم که نخندم جلوش ولی خدا رو شکر زود ترک کرد.
مرسانا هم ترک میکنه
منم موافقم که حالت چشماش مثل مدل چشمای مرسانای ماست


: سینا جون رو ببوس خدا نگهدارش باشه
زهرا
27 خرداد 92 13:43
سلام مهسا . یکی از بچه های فامیل هم بعضی از این رفتارها رو داشت .. برای سنشه . پسر هم هست و برای بعضی که میزد دردشون می گرفت . دست تو دماغ و ... .
فکر کنم طبیعیه .


آلاء
28 خرداد 92 13:00
قربون اون چشای خوشکل مرسانا جون برم
منم وقتی این عکسو دیدم گفتم چشاش شبیه مرسانا جونمهههههههههه


کلی خندیدم و قربون صدقه اش رفتم با خوندن کاراش



مرسی از طلفت عزیزم

آلا جون ان شاالله هر چی خیر همون بشه

خیلی ناراحت شدم از خوندن پیام خصوصیت

منم روزهای شما رو داشتم ...[ گریه]
مامان آلما
28 خرداد 92 16:45
سلام. شما یه یک برنامه نظرسنجی دعوت شدیدبه ما سر بزنید ممنون میشم


ممنونم از دعوتت خانومم ...با کمال میل
رویا
28 خرداد 92 19:12
قربونت برم آلوچه ی شیرین خاله.....تو پر کردی دنیامووووووووووووو جیگر خاله


عزیـــــــــــــــــــزم. رویا جون خوش به حال مرسانا
مامان آلما
28 خرداد 92 23:32
الهــــــــــــــــــــــــــــی
من یک ماه و نیمی میشه که آلما رو از شیر گرفتم.چند روز اول میرفت خونه عمه ش تا زیاد سختی نکشهولی اصل کاری شباست که اذیت میشندر کل خدا رو شکر زیاد سخت نبودمن تنم میلرزه واسه از پوشک گرفتن و جدا خوابوندنش
این ماچ هم از طرف آلما تقدیم به مرسانا جونی


خوش به حالت عزیزم اقلا تو شیر گرفتن موفق بودی
من که دائم رو ویبرم از ترس از این پروژه ها:ِ)
انسیه
29 خرداد 92 17:40
پروژه خواب که من خیلی استرس داشتم وخودم دلم واسش تنگ میشد خیلی راحت گذشت ازعیدبه بعدجداش کردم فقط خونه مامانم که هستیم پیشمه



انسیه جون من اگر شب ها مرسانا پیشم نباشه خوابم نمیبره ...فکر کنم بیشتر خودم اذیت شم اون موقع تا مرسانا که میخوام جداش کنم
انسیه
29 خرداد 92 17:41
پروژه پوشک هم ازاول ماه اکثرابازه به جزشبهاوجایی که میریم ولی هنوز70درصدمواقعومیگه هنوزدرگیرشم


آفرین پسر گلم بازم خوب پیش رفتی
انسیه
29 خرداد 92 17:45
پروژه ازشیرگرفتن هفته اینده دوشنبه که نیمه شعبانه شروع میشه که ماه رمضون امسال راحت باشیمچون بهتره ازیک زمان ومکان خوبی شروع بشه ودراون مکان سوره یس روبخونیم وبه علی اصغرامام حسین تقدیم کنیم تاکمکمون کنهاخه ازهمش سخت تره ازنظرعاطفی ولی ازپوشک گرفتن ازنظرجسمی سخته ازکت وکول میوفتی


عزیزم ان شالله موفق باشی .....منم با نظرت موافقم
انسیه
29 خرداد 92 17:45
مهساجون کی می خوای ازشیربگیریش


عزیزم همه میگن بذار 2 سالش تمام بشه ...ان شالله از مهر ماه که هوا هم بهتره وبچه اذیت نمیشه
انسیه
29 خرداد 92 17:46
آپم


اومدم
صفیه
30 خرداد 92 8:49
سلام مهسا جون امیدوارم حالتون خوب باشه چند روز سرم شلوغ بود نتونستم سربزنم

تقدیم به مرسانا جووون:

دست هایم آنقدر بزرگ نیست که چرخ دنیا را به کامت بچرخانم اما یکی
هست که بر همه چیز تواناست ...
تورا با همه خوبی هایت به او میسپارم ...






ممنونم از کامنت زیبات
مامان بنيتا
30 خرداد 92 12:49
مهسا جون باورت ميشه هر روز به مرسانا جونم سر ميزنم ولي خوب تو نظر دادن تنبلم ببخشيد
مرساناي نازمو ببوس


مرسی که سر میزنی ...دست از تنبلی هم بردار عزیزم منتظر یادگاری های قشنگت هستم
مامان ماهان نفسی
31 خرداد 92 2:24
وای عزیزم چقدر کاراش بامزه وخنده دار بود کلی کیف کردم چه خوب که کارتهای بن بن رو یاد گرفته ماهان من که اصلا خدا حفظش کنه این فرشته رو برات


مهسا جون هنوز منتظر رمزما چرا نمیدی بده دیگه


ممنونم از لطفت

عزیزم خصوصی برات گذاشتم
مریم مامان بهراد و آراد
1 تیر 92 23:57
عزیزم ماشالله به این شیرین زبونی هاتت دختر ناز خوشگل دوست داشتنی آراد هم همینطوری شیطون شده و شیرین زبون بوس بوس


ممنونم از محبتت خانومی..: آراد ناز رو ببوس...راستی رمز رو مریم جون به فرزانه جان گفتم بهت بدن...
خاله نرگس
4 تیر 92 19:14
ماشاله ماشاله چقدر بزرگ شده عزیزدلم.
عزیزم من هم ساینا رو از شیر راحت گرفتم و هم اینکه راحت تو اتاق خودش می خوابه. ساعت های شیردادنش رو که یواش یواش زیاد کن تا فاصله هاش زیاد بشه.
برای تو اتاق خودشم از روز شروع کن که تو اتاق خودش بخوابه. شب ها هم اوایل اول شب ها تو اتاقش باشه بعدشم یواش یواش تا صبح بمونه.
نیمه شب ها هم بهش به جای شیر آب بده.
موفق باشی. روی ماهشو ببوس


سلام عزیزم

مرسی از راهنمایی خوبت
ساینا جون رو ببوس از طرف من

بازم به ما سر بزن
مامان پريسا خانوم
6 تیر 92 16:38
dokhtare nazi darid mashalla . weblogetoonam ghashange heif ke kheili ramzie
مامان حسناسادات
9 تیر 92 19:12
وااای حسنای منم نمیدونم چرا چند وقتیه بچه ها رو میزنه.خیلی ناراحتم. ولی خوب اقتضای سنشونه. راستی به شما رای دادیم. میشه رمزتون رو داشته باشم؟
سمیرا
11 تیر 92 1:24
قربونت برم با این شیرین کاریهات عزیییییییییییییزم


خدا نکنه
علی و یسنا
21 تیر 92 16:48
وبلاگتون قشنگه.لطفا به دیدن من هم بیاین... راستی با تبادل لینک موافقین؟