مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

نوستالژی های مامان مهسا (سری اول)

1392/7/17 18:41
5,293 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

 

دختر نازم امروز میخوام  یادگاری هایی که  به جا مونده از دوران شیرین گذشته  برات به ثبت برسونم

امیدوارم برات جالب باشه ...

 

 

 کیفی که باهاش میرفتم آمادگی

 

متن روی پوشه مربوط به کاردستی ها ونقاشی های آمادگی

 این نقاشی مربوط به ٢٤ سال پیش خیال باطل

 

 

 ظرف چاشت

 این کیف پول مربوط به ٥ سالگی منه

 ساز دهنی که کلی باهاش خاطره دارم

 دیگ وقابله مسی که داخل سیسمونیم بوده

 عروسکی که وقتی دبستان میرفتم از بازار روس ها مشهد بابا برام خرید

هدیه تولد

عیدی که از مامان وبابا گرفتم در سال ٧٢

 

هدیه تولد

 

 

 چه شبهایی که تا صبح درس میخوندم واین ضیط صوت پا به پای من میخوند آخه من همیشه با آهنگ درس میخوندم ...این جوری درس رو بهتر میفهمیدممژه

 مجموعه ای از نوار هام...به عبارت دیگه یک دنیا خاطرهقلب

 

 هنر دست مامان مهسا تو مقطع راهنمایی درس حرفه وفن

 اینم یک هنر دیگه تو دوران دبیرستان

عروسک هایی که یک زمانی خیلی رو بورس بود .مامانی از کیش  سال ٧٦ برام سوغاتی اوردن(بنده خدا ها کچل شدن بر اثر گذشت زمانمتفکر)

 مهر صد آفرین وگیره فلزی برای گوشه دفتر جایزه اولین ٢٠ از کلاس اول

 

 ساعت اولی از سمت راست رو بابا از تهران در سال ٧٣ سوغاتی اورد که با تغییر روز وشب وسرما وگرما رنگ زمینه اش عوض میشد ....چقدر اون زمان با این ساعتم که عاشقش بودم پز میدادم..هنوزم سالمه ودرست کار میکنه

 کیفی که جاکلیدی بود بابا سوغاتی برام خریده بود

 

 جایزه شاگرد اول شدنم تو دوران راهنمایی که مامان فری برام خرید

 

 

 

 عکس های داخل ادامس لاویز  که اون زمان جمع میکردم

 

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (53)

مامان آلما
7 مرداد 92 23:18
آخیییییییییییییییییییی منو یاد کودکیهام انداختی مهسا جون مخصوصا اون جامدادی صورتیه. فکر کنم دیگه از این مدلا گیر نیاد خیلی دوست دارم یکی از اینا داشته باشم مرسی که منو بردی به اون دوران شیرین
مامان سبا ازمشهد
8 مرداد 92 1:19
خوش به حال مادر وفرزند.منم نگه میداشتم خیلی تمیز ولی چه کنم که....حالاچیز زیادی ازکودکیم ندارم به دخترم بدم.
mana
8 مرداد 92 3:14
vaaaaaay mahsa koli khaterato baraye maham yadavari kardi azizam.afarin be in khanome ba salighe ke khob az hame negahdari kard
محبوبه
8 مرداد 92 4:03
خیلی جالب و قشنگ بود. چقدر تمیز مامان فری همه رو براتون نگه داشتنفقط یک سوال: مامان فری چه جوری اینا رو نگه داشتن بعد از این همه سال؟؟؟من که بعد از یک مدتی که نگه میدارم حوصلم سر میره یکباره همه رو میریزم دور
مامان ترنم
8 مرداد 92 4:14
وااااای مهسا جون منم رفتم به 20و اندی سال پیش مث کیف مهدت منم دارم . مث جامدادی دو طرفه و اون آدامسای لاویز چه دورانی بود . همه چی واسم تازه شد مهسا جونی اون جامدادیا که شکل مداد بود یادته من کلاس اولم از اونا داشتم (چه پزی دادما ... نه؟)
نیلوفر-زیبازن
8 مرداد 92 5:20
فوق العاده بود.رفتم به کودکیم.با بیشترشون خاطره دارم.مرسی مهسای عزیزم
نیلوفر-زیبازن
8 مرداد 92 5:32
مهسا جون به آیکن های زیبازن سر بزن و اگه دوست داشتی از آیکن ها توی وب دختر گلی بذار.
آیکن های مختلف و زیبایی هست که دخترونه هاش خیلی نازن.آدرسشو گذاشتم براتون


mer30 golam
عاطفه مامان الای
8 مرداد 92 11:06
از دیدن وسایل گذشته ات خیلی لذت بردم مهسا جون ...گذشته به نظر من زیبا تر بود مگه نه؟ همه عکسای خانمی که کد داره به وب من سربزن دوست داشتی با هم دوستشیم منتظرتم آخه دخملیتم که نازه یه عکس ازش دیدم اونم بالای وبت دوست داشتی به منم رمز بده
مامان یگانه
8 مرداد 92 14:11
واااااای خیلی قشنگ بود مهسا جان .منم با دیدن این عکسها رفتم به گذشته های خودم.منم یکی از جامدادیهام شبیه تو بود. واقعا که چه زود دیر می شود.............. یادش به خیر
مامان حسنا
8 مرداد 92 15:20
واقعا جالب بود کلی کیف کردم
مامان رومینا
8 مرداد 92 15:34
خیلی کار جالبی بود مهسا جوون.مطمئنا واسه مرسانا گلی هم جالب خواهد بودخاطرات زیادی هم واسه مم زنده شد....میدونی مهسا جون منم همیشه با آهنگ درس میخوندم
سمیرا مامان اهورا
8 مرداد 92 18:43
مهسا خیلی خیلی جالب بود عزیزم منم بعضی از این وسایلو به عنوان یادگاری نگه داشتم و کلی خاطره دارم باهاشون مرسی عزیزم تجدید خاطره کردی
دخترک
8 مرداد 92 19:43
واااااااااااای مهسا جووووون منم دقیقا از اون عروسکا که تو بورس بود از اون عروسکه که بچه بغلشه دفتر فیلی عکسای لاویز جامدادیا اینارو داشتم یادش بخییییر زمان ما انقد همه چی تنوع نداشت یه چیزی مد میشد مثلا عروسک یا پاک کن همه میخریدن الان تو مدرسه ها دونفر کیف یا جامدادی شکل هم ندارن یادش بخیررررررررررر
فرشته
8 مرداد 92 22:33
وای چه چیزای جالبی من افسوس میخورم که خیلی از این خاطراتم رو نگه نداشتم. والبته متن اخر چقدر زیبا و واقعی بود.
maryam.k
8 مرداد 92 23:21
عزیزم مثل همیشه جالب وعالی بود
زهرا ق
9 مرداد 92 1:19
سلام .. خوبی ؟ منم بعضی چیزا از بچگیم مونده . خاله ام وقتی مامانم رفته بود مکه یا کربلا و من بچه بودم برای من و داداشم تراش خریده بود که طرح جالب داشت
مهسا رفتی حرم ما رو خیلی دعا کنی .. مخصوصا در این شب های قدر



hatman azizam
شازده امیر و رها بانو
9 مرداد 92 4:41
سلام عزیزم چقدر قشنگ و با سلیقه همه یادگاریهای دوران کودکی و نوجوانیتونو نگه داشتین واقعا آفرین به این همه سلیقه انشاالله که مرسانا جون هم یه زمان از دیدن این وسیله ها کلی ذوق میکنه
مامان زری ترانه
9 مرداد 92 9:25
وای مهسا جان ما رو بردی به اون دوران . چه کار خوبی کردی اینا رو یادگاری نگه داشتی . دنیا محل گذر ه و فقط خاطرات قشنگش می مونه. مرسانا گلی رو ببوس راستی به ما هم سر بزن
شهرزاد قصه گو
9 مرداد 92 11:09
واي مهسا جون خيلي باحال که همه رو نگه داشتي باور کن از ديدن جامدادي ها اشک تو چشمام جمع شد کلي ذوق کردم.
مهسا
9 مرداد 92 16:01
سلام مهسا جون آخی عزیزم چه خاطرات شیرینی چه یادگاری های زیبایی واقعا قشنگ بود مرسی
فروغ
9 مرداد 92 20:46
مهساااااااااااااااااااااا آخ که چه مامان با ذوقی داری بخدا همه ی ما ها از این وسایل ها داشتیم و خیلی باهاشون خاطره داریم - اما یا اینقدر کثیف و داغونشون کردیم که ارزش نگه داشتن نداشتن و یا اگه هم سالم بودن ، باز گفتیم به چه دردی می خوره و دادیم به کسی بتونه استفاده کنه - اما چه لطفی داره دیدن وسایلی که وقتی کوچولو بودی باهاشون بازی میکردی و خاطره داری - من هم رفتم تو کودکیهام - راستی موهای عروسک زشت های من هم بعد از مدتی ریخت - به نظرم جنس موهاشون بد بوده که زود فاسد شدن - حالا تو هم مثل مامان فریبا وسایل مرسانا رو یادگاری نگه دار - برای وقتی که بزرگ بشه و اینجوری بتونه خاطراتش رو زنده کنه
فروغ
9 مرداد 92 20:53
قربونت برم رمزت رو برای من هم اس ام اس کن - البته اگه دوست داری - فکر می کردم دوست نداری بهم رمز بدی ، نمیدونستم شمارم رو نداشتی
مهلا
9 مرداد 92 22:05
وایییییییییییییییی خدا چقد خاطره واقعا دست مامان فری درد نکنه که اینا همه رو نگه داشته . واقعا پست باحالی بود
آناهیتا مامانیه آرمیتا
10 مرداد 92 3:34
خوش به حالت مهساجوووون وای خداچقدریادگاری داری خییییلی بهت حسودیم شدمن واقعادوست داشتم ازکودکیم خیلی چیزهاروداشتم اما آفرین به مامان فری جون امیدوارم یه روزمرساناگلی درسن مامانش بشینه وتمام نوستالژی هاش روتوی وبلاگش بذاره و مامان مهسالذت ببره ازدیدنشون
سمیرا
10 مرداد 92 3:57
وای چه جالب خیلی خوبه که اینارو تمیز وسالم نگه داشتی من که هیچ یادگاری از دوران کودکیم ندارم
عمه ی آتنا
10 مرداد 92 10:36
وای چقد جالب بودننننننن چه خوب همه رو نگه داشتین مرسانا جوووون خوش بحالت
زهرا
10 مرداد 92 14:24
سلام عزيزم خيلي بده كه من ازايناي كه شماباهاش خاطره داريدخاطره اي ندارم هعي :'(
رویا
10 مرداد 92 16:32
زیبا و دلنشین بود.......مهسا جون چه دختر مرتبی بودی شما آفرین،آلوچه رو ببوسسسسسسسسسسس
آرزو
11 مرداد 92 3:37
سلام مهسا جون.. خیلی جالب بود..حسابی یاد گذشته ها افتادم.. واقعا دست مامان فری مهربون درد نکنه..هر دفعه یه هنری رو میکنند..من که حسابی لذت میبرم..
الهه ناز.....
11 مرداد 92 14:20
وای خدایااااااااااااا چه با احساس یعنی منم مییتونم واسه نی نی تو راهیم مثل شما مامان خوبی باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان آرتین (الهه)
11 مرداد 92 18:30
آفرین مامان مهسا که هرچند وقت یه بار مارو به خاطراتمون میبری اون دورانی که واقعا دوستش داریم. مخصوصا با اون جامدادیه صورتی
مامان بنيتا
11 مرداد 92 18:38
چه يادگاري هاي زيبايي
سمیرا
12 مرداد 92 1:20
مرسانا جونی بیست وسه ماهگیت مبارک
فکرکنم اولین نفری باشم که بهت تبریک میگم


بله
مامان ديانا
12 مرداد 92 9:29
عاشقتم مهسااا جوووني... چقدر باسليقه و تميز واقعاً نمره ات بيسته
صفورا مامان آوا
12 مرداد 92 13:34
واااای چقققققققققدر جالب که همه رو برات نگه داشتن این مامان فری تو اعجوبه اس به خدا قدرشو بدوووون کلللللللی یاد دوران کودکی افتادم
مامان پارسا
13 مرداد 92 0:59
خیلی خیلی عالی بود .دستت درد نکنه عزیزم
بهاره مامان الینا
13 مرداد 92 11:15
مامان مرسانا جون خیلی باسلیقه این ها رو حفظ کردی و خاطرات رو زنده کردی من هم اسباب بازی ها و جایزها م و کاردستی هام رو دارم
انسیه مامان امیرعلی
14 مرداد 92 5:03
واییییییی مهساچه خوشکله مخصوصا اونایی که واسه سیسمونیت بوده چه همه تمیزبودیامهساجون
انسیه مامان امیرعلی
14 مرداد 92 5:04
منم یکمی خرتو پرت دارم دراسرع وقت جمع وجورشون میکنم میزارم مرسی دلم واشداینارودیدم جالب بود
دومین جشنواره مجازی کتابخوانی
14 مرداد 92 14:55
دوست بزرگوار مهسا عزیز دومین جشنواره بزرگ مجازی کتابخوانی در دو رده سنی آزاد و نوجوانان در حال برگزاری است. ضمن دعوت برای شرکت در این جشنواره،از شما خواهانیم تا در اجرای این برنامه با پذیرفتن عنوان"همکار افتخاری" ما را یاری فرمائید.
مامان دینا
14 مرداد 92 15:33
خیییلی عالی بود مهسا جون.خیلی از اینارو منم داشتم ولی متاسفانه الان ندارم.ولی بعضیاشو نگه داشتم.اینقدر خوشم اومد 2.3 بار از اول نگاهشون کردم.
mamanebaran
15 مرداد 92 9:26
ای جانم به این نوستالژی با احساس
ای جانممم به اون ساز دهنی که چه زیبا شعر کودکی رو برامون می نواخت
ای جانمم به اون کیف آمداگی که دفتر نقاشیمون توش جا نمیشد ، ای جانم به اون جامدادی که بعد از یه مدت آهن رباش درست عمل نمیکرد

ای جانم به این عروسکای خوشگل
ای جانم به این عروسک با اون نی نی خوشکلش ،
ای جانم به مهسای نازنینمممم به خاطر یاد آوری لحظات کودکانه و شاد



ای جانم به فاطمه جون وباران خوشگل
مامان محمد
16 مرداد 92 15:06
خیلی جالب بود . دستت درد نکنه. خاطره انگیز بود.به وب من و پسرم بسر و اگه دوس داشتی تبادل لینک کنیم کامنت بذار www.koodakiemohamad.mihanblog.com
مامانی درسا
16 مرداد 92 21:52
صدای پای عید می آید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است.. از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟ عید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است. پیشاپیش عیدتون مبارک
عاطی
18 مرداد 92 1:09
عااااااااااااااااااالی بود احسنت به این همه سلیقه
مامان رهام
23 مرداد 92 1:09
خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی قشنگ بود خییییییییییییییییییییییلی...یاد بیست سال پیش افتادم شایدم بیشتر....بازم میگم پستت حرف نداشت..باااااااااریک
متین مامی ایلیا
25 مرداد 92 20:07
دلم گرفت واقعا توی اون دوره همه بچه ها مثل هم بودن و بیشتر چیزا بین همه مشترک بود آدامس لاویز برای من خیلی خاطره انگیز بود یه کلکسیون کامل ازش داشتم دستتون درد نکنه خیلی جالب بود
مامان دیانا
27 مرداد 92 23:36
سلام مامان مهسا.من یکی از طرفداران وبلاگ دختر شما هستم.همیشه میام سر میزنم.بااین نوستالژیتون هم غوغا کردین آفرین به این سلیقتون. حسودیم شد من هیچ یادگاری از اون وقتها ندارم.راستش دلم برا اون روزا لرزید.[گریه به امید داشتن روزهای خوش بی پایان برای شما و خانواده محترم مرسانی نازنینم لبت خندان.یادت باشه بزرگ که شدی حتما از مامانی به خاطر زحماتش تشکر کنی. راستی خوشحال میشم به وبلاگ دیانا هم سربزنین و نظر بدین. http://dianaazari.niniweblog.com/p0.php
♥ مامی ملودی جون ♥
28 مرداد 92 1:16
ای جونم منم یه همچین پستی داشتم . فکر نکنم بچه های ما این چیزاشون و نگه دارن ای بابا . اما من الان همه چیزای ملودی نگه داشتم امیدوارم خودشون هم علاقه داشته باشن
لیلا جواهری
31 مرداد 92 17:12
سلام مهسا جون من تازه با وبتون آشنا شدم. آفرین به این همه سلیقه. هم شما و هم مادرتون. منم از بچگیهام خیلی چیزها رو دارم و اما شما واقعا کلکسیونتون کامله. منو واقعا شاد. کردید. به ما هم سر بزنید لطفا.
مریم(مامان آرینا)
11 شهریور 92 17:08
آخی چه پست باحالی خیلی جالب بود
مامان پريسا خانوم
11 شهریور 92 17:48
خيلي جالب بود
همشون رو نگه داشتين؟؟يا قبلنا عكس گرفتين؟


همه رو نگه داشتم عزیزم
fatii
13 آبان 94 20:40
آغاا اشکم دراوومد