هفته نامه
خدای مهربان من ! تو از عمق تمنای من ! تو از عمق نیاز من آگاهی !...
ای بی کران مهربان...
عاجزانه و ملتمسانه از تو میخواهم همراه کودکم باشی...
در لحظه لحظه زندگی اش بهترین ها را به او هدیه کنی
تو را سپاس برای تمامی مهربانی ها و نعمتهایت !
تو را سپاس برای همه ی عشق و محبتت ای نازنین یگانه.
بی نهایت سپاس خدای من !
من ..................! چشم براه لحظه ای هستم که تو را مثل همیشه سپاسی ژرف بگویم و
بیش از پیش ایمان بیاورم که تنها دستان پر قدرت توست که هدایت میکند زندگی مرا !
منی که تنها امیدم همیشه مهربانی تو بوده !
عروسکم
شیرین بودی ،این روزها شیرینتر شدی
عاشق تک تک لحظه های با تو بودنم.
وای چقدر این ٦ ماه زود گذشت......
از ١٠ اسفند باید برم سر کار......
وقتی یادم می یادکه ازت دور میشم دلم میگیره....
از خدا میخوام که بهم توان بده تا بتونم دوری گل دخترم رو تحمل کنم......
قرار شد ١٦ روز باقی مانده به عید رو پیش بابا مجید باشی.....
خیلی بابای مهربونی داری....حاضر شد صبح ها سر کار نره تا عزیزش اذیت نشه...
امیدوارم این مدت رو به خوبی بگذرونی....البته خیالم راحته چون خیلی با بابا مجید جوری.....
بعد از تعطیلات عید نمی دونیم چی کار کنیم؟؟؟؟ دلمون هم نمیاد بذاریمت مهد.....تا ببینیم چی میشه؟؟؟؟
باید هفته دیگه واکسن ٦ ماهگیت رو بزنی..الهی که اذیت نشی.....عشق مامان
تصمیم داشتم از امروز برات سوپ درست کنم.
دیشب بابا مجید مخصوص شما ماهیچه خرید.....منم یک سوپ ساده برای عزیز دلم گذاشتم وبعد میکس کردم
اولین سوپ رو در 172 روزگی میل کردی.خیلی دوست داشتی..نوش جونت نازنینم.
برای بار اول بود که روی صنذلی غدا نشستی....از خوشحالی یه صداهایی از خودت در میاوردی .. تا میتونستی شیطونی کردی....عکس ها گویای همه چیز هست....
عاشقتمممممممممممممم
عروسک مامان اینجا منتظری تا من بیام پیشت
ادامه ی عکس ها رو حتما ببینید......
نوش جونت مهربونم
دخترکم.....دایی محمد رفته بود سفر......اینم سوغاتی که برای شما آورده بود ....
دست دایی جون درد نکنه....
فدای اون پاهات بشم من.....