مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

کلاس خلاقیت تابستان 94

حدود سه ماه پیش بود که مهد کودک کلاسهای خلاقیت که بازی با پیچ ومهره بود رو گذاشته بود ...منم شما رو ثبت نام کردم ...مربیتون خیلی راضی بود ازت ومیگفت آی کیوی مرسانا جون خیلی خوبه و استعداد زیادی داره ..قربونت برم که همیشه باعث افتخارمی...این عکس ها رو هم که مربیت ازت گرفته بود تو کلاس به یادگار واست اینجا می ذارم ...ان شاالله در تمام مراحل زندگیت موفق باشی عروسکم اولین گواهینامه  آموزشی مرسانا گلی ...
31 شهريور 1394

آتلیه 4 سالگی و پشت صحنه اش

دختر نازم الان نزدیک به دوساله که واسه ی عکس گرفتن تو اتلیه دیگه اذیت نمیکنی  وهمکاری لازم رو با ما انجام میدی ...قربوبت برم ایشاالله یه روز عکس های آتلیه عروسیت رو ببینم ... CD عکس ها رو نمیدونم کجا گذاشتم مجبور شدم از روی عکسا عکس بگیرم واسه وبلاگت و اما پشت صحنه اتلیه  مثل همیشه ماجون مهربون همراهمون بود وبه شما ایده واسه ژستات میداد این آقا پسر که هفت سالش بود اسمش شهریار بود وپسر صاحب آتلیه ...رفته بود تو نخ شما ...به باباش گفت منم میخوام ازش عکس بگیرم ..منم واسم جالب بود واین صحنه رو شکار کردم ...قربونت اون ناز وعشوه ات بشه مادر ...
28 شهريور 1394

جشن تولد چهارسالگی مرسانا گلی

فرشته کوچک شهریوری من ،وجودت هدیه ی گرانبهایی بود که پروردگار مهربان مرا لایق آن دانست و هدیه ی من به تو نازنینم قلب عاشقی است که برايت میتپد لمس بودنت مبارک دخترم      از همه دوستای گل وبلاگیم چه عزیزانی که زنگ زدن یا تو وبلاگ تولد مرسانا گلی رو تبریک گفتن یک دنیا ممنونم ... خیلی دوستون دارم عزیزای من..همیشه من رو شرمنده محبتتاتون میکنید...   تولد مرسانا جون چهارشنبه 11 شهریور بود اما قرار شد تولد رو جمعه تو باغ بابا هوشنگ بگیریم ...پنجشنبه ظهر با ماجون چهارتایی رفتیم باغ و شروع کردیم به تزیین کردن ...شما دختر خیلی خوبی بودی ولی ذوق داشتی واسه تولد ... به ماجون گفتی ماجون...
18 شهريور 1394

دردانه ام تولدت مباااارک

    امروز سالگرد با شكوهترين روز زندگي ام است تجربه والاترين حسي كه در دنيا وجود دارد آري چهارسال پيش در چنين روزي ثمره وجودم،دلبندم چشم به جهان گشود ومرا غرق در شادي وسرور نمود  ومن پس از گذشت 4 سال هنوز نتوانسته ام به طور شايسته شكرگزار اين موهبت الهي باشم.   سلام دختر گلم اين بار براي تو مينويسم تو عزيز دلم كه هميشه بدون اينكه بداني با وجودن سختيها را برايم آسان نمودي و مرهم دردهايم بودي. و باز هم با ديدنت معجزه اي رخ داد وقتي كنارم هستي تمام دردهايم را فراموش ميكنم وقتي شادمانه ميخندي وبه يكديگر عشق مي ورزيم دنيا از آن من ا...
8 شهريور 1394

گشت و گذار در روز مرسانا گلی (25 مرداد94)

عزیز دلم به بهانه روز دختر دو تایی با هم رفتیم کلوپ پاندا ...خیلی خوشحال بودی ومن هم از خوشحال بودن شما لذت میبردم   قربون اون لبخندت بشم خاله بهت نقاشی یاد میداد وبا دقت گوش میدادی...خاله مربی نقاشی مهد بود..وقتی نقاشیت رو دید گفت استعداد شما تو نقاشی زیاده وپیگیر باشم واسه آموزش شما بعدش سه تایی رفتیم شام بیرون ..کلی دلبری کردی واسمون ...خدا این شادیهامون رو ازمون نگیره..خدایا شکرت وای مرسانا گلی رو نگاه ... ...
5 شهريور 1394

پرنسسم روزت مبارک

دختر داشتن خیلی غمناکه چون باید به شیطونیاش،لوس بودناش،ناز کردناش،گریه های یهوییش،خرید کردناش ،لاک زدناش ،پخش وپلا بودنش ،خودشیرینی کردناش ،جیغ زدناش تو خونه به همه ی اینا عادت کنی آخرش بسپاریش به یه غریبه که نمیدونی میخواد چه جوری ازش مراقبت کنه!! روز تمام پرنسس های سرزمینم مخصوصا پرنسس خودم مرسانا گلی مبارک...       یکی یدونه دختر چراغ خونه دختر گلابتونه دختر ماه آسمونه دختر قند و نباته دختر همیشه باهاته دختر اسم قشنگو نازش ورد لباته دختر ...
24 مرداد 1394

عزیزترینم 47 ماهه شد

یک وقت هایی دنبال بهانه ای میگردی برای بودن و خداوند آن بهانه رو اینگونه به تو هدیه می کند چشم های بهانه ام را عاشقانه دوست دارم و نگاهش را و شیطنت بینهاین شیرینش  عزیزترینم 47 ماهگیت مبارک ...
17 مرداد 1394

کلی عکس ازاین روزهای مرسانا گلی (تیر ماه 94)

سلام پرنسس مامان بازم نتونستم به قولم وفادار باشم در مورد به روز رسانی وبلاگت..این مدت مشغول روزه داری بودم و وقتی هم افطار میکردم بعدش سریالا شروع میشد وبعد هم درست کردن سحری  دوباره روز از نو روزی از نو این ماه همیشه با تاخیر رفتم سر کار و اونجا هم چرت میزدم ...تا سحر یکسره بیدار بودم...خوشحالم که از فردا میتونم به موقع برم سرکار تو این پست میخوام از این مدت واست بگم از وقتی بابا هوشنگ باغ خریدن جمعه ها همیشه اونجاییم..در مسیر شاندیز یه جایی هست که این بره کوچولوها رو میفروشه ...شما هم با ذوق میگی بابا نگه دار ببینمشون این نماد هم میدان شاندیزه.. یک روز هم سه تایی رفتیم ...
21 تير 1394