دومین 13 بدر عسلم(سال 92)
ظهر روز ١٣ بدر (سه شنبه) رفتیم باغ...
وقتی رسیدیم دوست داشتی تو باغ باشی...گریه میکردی که بری تو باغ...هوا سرد بود ...غذا هم که اصلا نخوردی حتی شیر هم نمیخوردی...
کلی رقصیدی..اولین بار بود که ساز ودهل میدیدی...خیلی خوشت امده بود...
وقتی ساعت ٨:٣٠ شب رسیدیم خونه خواب بودی تا صبح...از خستگی حتی شام هم نتونستی بخوری...خلاصه قربونت برم در کل دخمل خوبی بودی مثل همیشه...
دخملی چند روزیه دستشوییش رو خودش میگه بدون اینکه من باهاش کار کنم ...
خیلی خوشحالم از این بابت....
عاشق این دمپایی هاشه...وقتی میخواد بره دستشویی میپوشه...
کلی حال میکنه باهاشون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی