سفرنامه اردی بهشتی (روز سوم)
عزیز مامان صبح روز سوم رفتیم کنار دریا تا شما بازی بکنی ولذت ببری به بابا مجید هم میگفتی که تو شن بازی کمکت کنه چون یک کم هوا خنک بود ترسیدم بری تو آب سرما بخوری عصر رفتیم شهر بازی... فقط چند تا از دستگاهاش رو شما میتونستی با توجه به سنت استفاده کنی از این می ترسیدی قربون اشکات بشم عاشق اون بابای گفتنتم استخر توپ مخصوص ٣-٦ ساله ها بود ام...