مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

سفر نامه اردی بهشتی روز چهارم وروز آخر

1392/8/13 22:07
1,235 بازدید
اشتراک گذاری

 

نازدونه مامان صبح روز چهارم بعد از خوردن صبحانه وجمع وجور کردن لوازم رفتیم کنار دریا ....هوا نسبتا گرم تر شده بود...شما اونجا مشغول شن بازی شدی... 

 

 دخترم خودش مستقل شده ونمیذاره دیگه کسی دستش رو بگیره

 

سوار قایق شدیم اما شما میترسیدی وگریه میکردی

قربونت برم که سطل رو پر از شن کردی  تو عکس معلومه حسابی سطل سنگینه!!

بعد از اون هم لوازم گذاشتیم تو ماشین وراهی شدیم به سمت گرگان ...ناهار هم رفتیم  رستوران حاج حسن نزدیک ساری...مخصوص شما قاشق وچنگال اورد که کلی ذوق کردی  ناهارت که سوپ بود خیلی خوب خوردی ...

 

 

عصر رسیدیم گرگان وناهار خوران  خونه  گرفتیم ...شب  داخل شهر گرگان  که شهر دوران کودکی خودم بود دوری زدیم وخاطرات اون زمان برامون تازه شد ... بعد از اون هم رفتیم یکی از مراکز خریدش ..

 

اتفاقا یک شهر بازی  هم اونجا بود 

 

 

 

نمایی از تراس خونه

صبح رو پنجم اماده شدیم ورفتیم که برای ناهار برسیم به آبشار شیر آباد

آب رود خونه خیلی خیلی سرد بود و من همش میترسیدم پا درد بشی

 

اون روز حسابی شیطونی کردی..

بعد از ناهار هم حرکت کردیم سمت مشهد که ساعت 12 شب رسیدیم ...توی راه بیشتر مسافت رو داخل ماشین مامانی فری بودی...

  این سفر به یاد موندنی خیلی خیلی خوش گذشت  در کنار مامانی فری وبابایی احمد  مخصوصا با طبیعت که مانند بهشت بود...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

آرزو
5 خرداد 92 1:37
سلام عزیزم..
سفر بخیر و شادی..همیشه به گردش..
وقتی عکس ها را دیدم..کلی کیف کردم..
عکس های تویی شهر بازی ..اون عکس تو آشپز خونه ..همه خیلی خوب بودن..
دستتون درد نکنه..ما هم کلی لذت بردیم..


مرسانا گلی رو ببوس
محبوبه
5 خرداد 92 2:00
خداروشکر که بهتون خوش گذشته
خیلی سفرنامه خوبی بود دست مامان مهسا جون درد نکنه


ممنونم که وقت گذاشتی و دیدی
آلاء
5 خرداد 92 2:29
سلام


به به میبینم که شما هم رفتین حاج حسن


گردن نخوردین؟


با عرض شرمندگی حاج حسن نزدیک ساریه


جز بهشهر محسوب نمیشه


(آخه مامان و بابام مال بهشهرن)





عباس آباد نرفتین


مرسی که گفتی خانومی
آلاء
5 خرداد 92 2:32
وای مهسا جون اونقده از اون عکس مرسانا که رو جامپنگ داره ذوق میکنه خوشم اومد که کلی قربون صدقه اش رفتم
اگه پیشم بود کلی گاز گازیش میکردم


عزیزممممممممم اتفاقا منم عاشق همون عکسم....
سمیرا
5 خرداد 92 2:47
معلومه به دخملی خوشکل حسابی خوش گذشته
قربونت برم که شما مستقل شدی
چه شهر بازی خوب وجالبی

خیلی خوب این سفرو توضیح دادی مهسا جون
خوشحالم که بهتون خوش گذشته


* مرسی از شما
sin sin
5 خرداد 92 9:13
وای اون عکس 22 ومیه خیلی بامزس! یه خانم کوچولو با یه آشپزخونه کوچولو!
آخ آخ حاج حسن گفتیو کردی کبابم


جات خالی بود عزیزم
mana
5 خرداد 92 10:23
vay hame chi aliiii bod khanome akase herfei.axae az nazdike dokhmali yeki az yeki ghashangtar shodan.mersanajoonam ghadre in mamano maman ferio bedon.bossssssss baraye hamaton


فربونت بشم عزیزم وای که چقدر تو مهربونی مانا جون

خیلی دوست دارم ببینمت مشهد نمیای؟؟؟
safieh
5 خرداد 92 11:00
mersana jooooon duset daram


mAhyA
5 خرداد 92 11:11
خیلی عکسای قشنگی بودن و سفرنامه عالی و کامل...
حتما مرسانا در آینده از خوندنش کلی لذت میبره مثل ما که لذت بردیم
همیشه به شادی و سفر....


نظر لطفته عزیزم ممنونم که وقت گذاشتی برای خوندنش
maryam.k
5 خرداد 92 11:22
عزیزم همیشه به سفر های خوب.راستی عکس مرساناگلی توی آشپزخانه خیلی بامزه بود


مامان حسنا
5 خرداد 92 13:13
اینم برای شیطون خانوم
عمه ی آتنا
5 خرداد 92 15:29
به منم رمز میدیییین؟من که همیشه نر میذارممم


شرمندم فراموش کردم شما همیشه به ما لطف داشتی خانومی فرستادم*
mana
5 خرداد 92 15:35
azizeee delam ghorbonet beram.manam hamintoor dost daram bebinameton agar bedoni baraye omadane shomaleton lahze shomari mikardam vali mesle inke ghesmat nabod.vaghti safar namatono khondam afsoos khordam ke az kenare ma rad shodin vali man in dokhmalio nadidam.enshaalah safare badi...vala gharar bod avayele tiiir biaym hala ta bebinim chetor mishe..rasti agar midonestam mirin gorgan onja madarshoharam bod hadeaghal on mizbaneton mishod azizam




عزیز دلم دوست خوبم ممنونم از این همه لطفت

ان شاالله هر وقت اومدی در خدمتیم

اون سری الا جون یکی از دوستای وبلاگی اومد مشهد اما متاسفانه مرسانا مریض بود نشد برم ببینمش

امیدوارم شما رو بتونم از نزدیک زیارت کنم
سمیرا مامان اهورا
5 خرداد 92 16:21
قربونت بشم دخترخوشگلم
همه عکسات خیلی قشنگ بودن ولی توشهربازی با اون وسایل آشپزخونه یه چیز دیگه بود فدات شم
همیشه شاد باشین انشاا...
مهساجون ممنون و خسته نباشی خیلی خوشمل توضیح میدی


مامان رومینا
5 خرداد 92 23:25
چه پست پر عکسیخیلی عکسای خوشگلین /چه خوب که رفتید شهر دوران بچگیتونمرسانا گلی هم که عاشق عینک آفتابیه


*
مامان بنيتا
6 خرداد 92 12:31
خيلي عكساتون زيبا بود اميدوارم هميشه سفراي خوب و زيبا برين


مامان پارسا
6 خرداد 92 13:20
الهی فدات شم. امیدوارم سفر بهت خوش گذشته باشه


خدا نکنه خانومی....
زهرا
6 خرداد 92 22:13
اي واي چن روزاينجانبودم چه عكساي قربون اين خشگل خانوم برم من!اي جون!عزيزم اين چن روزمعتكف بودم قبلش بامامان فري حرفيدم حال مادربزرگتون بهتره عزيزم؟خيلي دعاتون كردم


ممنونم خانومی....قبول باشه ..آره مامان فری گفت شما زحمت کشیدی وزنگ زدی ...

خانومم همچنان دعا کن حسابی محتاج دعا هستیم ...الان هم مامان پیش مامانی هست
آناهیتا مامانیه آرمیتا
7 خرداد 92 17:02
همیشه به گردش وازاین سفرای خوب خوب عکسهاعالی بودن کاش ازخودتونم میذاشتی دوستم دلم تنگ شده . خیلی جاخوردم وقتی عکسهای مرساناجونموتوی سالن بازی دیدم خیلی شبیه همزادش شده لباساشم که مونمیزنه
قربونت بااون کلاه ودمپایی های نازت


من که همیشه جا می خورم
انسیه
10 خرداد 92 1:25
چه عکسای نازی شدن مهساجوناون خونه ای که توش بودخیلی جالب بودکاش توخونه هامونم یه بخش اینجوری داشتیم شایددست ازسرمون برمیداشتن


مامان شراره
11 خرداد 92 14:06
خداروشکر که مسافرت خوبی داشتین وبه مرسانا خوشگل هم حسابی خوش گذشته.
ماشالله روز به روز نازتر میشه


♥مامی ملودی جون ♥
12 خرداد 92 15:26
الهی چه عکسای خوشگلی برای هر کدومشون کلی ذوق کردم ناناز خاله .


مامان دیانا
19 خرداد 92 15:23
سلام مامان مرسانا.چرا همه صفحه هاتون قفلهنمیشه دید یا خوند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ثمین
3 تیر 92 10:36
به به!