سفر نامه اردی بهشتی روز چهارم وروز آخر
نازدونه مامان صبح روز چهارم بعد از خوردن صبحانه وجمع وجور کردن لوازم رفتیم کنار دریا ....هوا نسبتا گرم تر شده بود...شما اونجا مشغول شن بازی شدی...
دخترم خودش مستقل شده ونمیذاره دیگه کسی دستش رو بگیره
سوار قایق شدیم اما شما میترسیدی وگریه میکردی
قربونت برم که سطل رو پر از شن کردی تو عکس معلومه حسابی سطل سنگینه!!
بعد از اون هم لوازم گذاشتیم تو ماشین وراهی شدیم به سمت گرگان ...ناهار هم رفتیم رستوران حاج حسن نزدیک ساری...مخصوص شما قاشق وچنگال اورد که کلی ذوق کردی ناهارت که سوپ بود خیلی خوب خوردی ...
عصر رسیدیم گرگان وناهار خوران خونه گرفتیم ...شب داخل شهر گرگان که شهر دوران کودکی خودم بود دوری زدیم وخاطرات اون زمان برامون تازه شد ... بعد از اون هم رفتیم یکی از مراکز خریدش ..
اتفاقا یک شهر بازی هم اونجا بود
نمایی از تراس خونه
صبح رو پنجم اماده شدیم ورفتیم که برای ناهار برسیم به آبشار شیر آباد
آب رود خونه خیلی خیلی سرد بود و من همش میترسیدم پا درد بشی
اون روز حسابی شیطونی کردی..
بعد از ناهار هم حرکت کردیم سمت مشهد که ساعت 12 شب رسیدیم ...توی راه بیشتر مسافت رو داخل ماشین مامانی فری بودی...
این سفر به یاد موندنی خیلی خیلی خوش گذشت در کنار مامانی فری وبابایی احمد مخصوصا با طبیعت که مانند بهشت بود...