عیدانه (1)
تو بهاری ؟
نه !
بهاران از توست ...
از تو می گیرد وام
هر بهار
این همـــــه زیبایی را ...
دومین بهارت را سپری می کنی ، گلبرگ من !
گفته ام که بهاری برای من ،
گفته ام بهار ، یعنی تو ...
مبارکت ، دل پذیر من .
یک سلام بهاری تقدیم به شما عزیزانم
امیدوارم ایام عید خوش گذشته باشه و از تک تک لحظه هاتون در سال جدید لذت برده باشید...
امروز اومدم یه مختصری از عیدانمون براتون بگم
صبح 30 اسفند وقتی کارهای هفت سین رو تمام کردم مرسانا جون رو بردم حمام واماده شدیم برای سال تحویل ...بابا مجید هم 1 ساعت مونده به سال تحویل رسید ...3 تایی کنار سفره هفت سین سال جدید رو با امید به خدا شروع کردیم ...مرسانا جون حسابی از فرصت استفاده کرده بود وبا ماهی قرمز ها بازی میکرد..من حواسم نبود که دیدم تمام میز شده پر از آب...
عزیزترینم موفع سال تحویل
عیدی من وبابا مجید به پرنسسمون واریز 200 تومان به حسابی که قبلا براش باز کرده بودیم بود.
عصرش اول خونه بابا جون رفتیم و عمه های مهربون مرسانا گلی همه اونجا بودن ودیدار ها تازه شد
پرنسس از بابا جون 50 تومان و از مامان جون 20 تومان عیدی گرفت...دست گلشون درد نکنه...
بعد رفتیم خونه مامانی(مامان مامان فری) ...
اونجا مرسانا جونی کلی رقصید و دلبری کرد...
10000 تومان از بابایی و از مامانی 5 تومان + عروسک فرشته زیبایی که خود شون زحمت بافتش رو کشیده بودن عیدی گرفت
الهی همیشه سایه پر از مهرشون بالای سر ما باشه...
عزیزترینم وهفت سین مامانی
بعد از اونجا هم رفتیم خونه مامان فری ....
وقتی هفت سین مامان رو دید شروع کرد به فضولی ...
عزیزترینم وهفت سین مامانی فری
مامان زحمت کشید و سبزی پلو ماهی خوشمزده درست کرده بود...
مرسانا گلی از بابایی احمد 50 تومان واز مامان فری عروسک خوشگلی که خود مامان زحمتش رو کشیده بود و از دایی محمد هم 10000 تومان عیدی گرفت
دست گلشون درد نکنه....ممنونم ازشون...
فردای اون روز یعنی اول فروردین مامان فری وبابا احمد رفتن مسافرت ومامان جون وعمه مونا هم رفتن شمال
ما هم از فرصت استفاده کردیم و بابا جون رو ناهار دعوت کردیم ...
مرسانا وقتی بابا جون رو دید که اومدن خونمون خیلی خوشحال بود ...دائم کنار بابا بود..
وقتی بعد از ناهار رفتن استراحت کنن مرسانا مهربون گریه میکرد که چرا رفتن ...قربون تو مهربون بشم من
این روز ها همین طور به عید دیدنی و گشت وگذار در شهر گذشت...اگر بخوام بگم خیلی طولانی میشه برای همین خلاصه مکینم تو عکس ها
عزیزترینم وهفت سین خاله فرشته
عزیزترینم وهفت سین خاله فهیمه
عزیزترینم وهفت سین عمه مهرنوش
دو دختر عمو دوست داشتنی وشیرین
عیدی مهزاد جون وشهرزاد جون (دختر عمو های مرسانا گلی)
سپاسگذارم ازشون که به یاد پرنسس بودن
عیدی علیرضا جون وعرفان جون(پسر عمه های مرسانا گلی)
دلت آبی تر از دریا عزیزم
به کامت شادی دنیا عزیزم
الهی دائما چون گل بخندی
شب و روزت خوش و زیبا عزیزم ............
پ.ن:بادم رفت بگم روزهای ٥ تا ٨ فروردین مامان مهسا رفت سر کارو مرسانا جون مهد رفت...تنها بچه ی مهد مرسانا بود...الهی بمیرم مامان که تو ایام عید هم مهد رفتی...